آرام جان


یک سری حرفها شما رو از نوک صخره ی تیزی که یه لنگه پا روش واسادین بغل می کنن میارن می شونن رو یه کاناپه ی نرم پر از کوسن پَر


7 اوریل

رویای مجسم



چشم هایم را می بندم و انگشتانم را فرو می کنم در ولرمی آب؛ 
انگار که در رویای توباشم و دستهایم را حلقه کنم دور گرمای تنت که مثل ولرمی آب پخش می شود تا سرانگشتانم و قلبم و دور قلبم و چشمهایم و معلقم می کند در خنکی هوا و تبخیرم می کند در فضای غبارآلود اتاق و شبنمم می کند روی مساحت تنت...

دوم مارس

من رو بیشتر دوست داری یا اون رو؟


بلاتکلیفی دوستهای مشترک زوج هایی که جدا می شن یه چیزی در حد بلاتکلیفی بچه های طلاقه

بازیافت



چارپنج تا ازین دردهامون رو هم دستچین کردیم، ریختیم تو کیسه؛ ساعت نه بذاریم دم در، آقایون پاکیزگی بیان ببرن بسوزونن خلاص شیم

نبودیم...



از پنجره دیدم اومدی؛ صدات زدم؛ نشنیدی

از پنجره دور شدم؛ سرت رو بالا آوردی؛ پشت پنجره نبودم

انگار نه من منتظر تو بودم،
نه تو به یاد من

غریب ناآشنا



می دونی غریبه بری جلو آشنا برگردی ینی چی؟
می دونی آشنا بری جلو دوست برگردی ینی چی؟
می دونی دوست بری جلو عاشق برگردی ینی چی؟
می دونی عاشق بری جلو فارغ برگردی ینی چی؟

فرصت مطالعاتی



کسی نمی خواد به من فرصت مطالعاتی بده برم واسش درمورد بارها و کافه های اروپایی تحقیق کنم؟