تخمه هم می‏تونه بلوند باشه!

من بچه بودم نفهم بودم و هیچ تضمینی وجود نداره که الان اوضاع تفاوت چندانی کرده باشه.. من بچه بودم نفهم بودم و کماکان رگه‏هاش‏و دنبال خودم می‏کشم. تقصیر من نیست! کلن در نفهم بودن لذتیست که در فهمیده بودن نیست! فهمیده که باشی میشی رهبر ِ رهبر! اما نفهم که باشی نه رهبر ِ کسی می‏شی نه کسی رهبرت می‏شه!

من بچه بودم نفهم بودم و تحت هیچ شرایطی حاضر نمی‏شدم بیشتر از حد مشخصی به مغزم فشار وارد کنم.. چاره‏ای ندارم جزاینکه اعتراف کنم الان هم حاضر به وارد کردن هیچ فشاراضافه‏ای به مغز و حافظه‏ام نیستم!

تو اون دوران خوش ِ نفهمی، خونه‏ی مامان‏بزرگ رفتن سرشار از هیجان بود.. از تافی گاوی‏هایی که بابابزرگ کارتن کارتن واسم می‏خرید بگیر تا پشتک وارو زدن تو حیاط و سربه سر خاله مجردها گذاشتن.. چیزی که جذابیت خونه مامان‏بزرگ و بیشتر می‏کرد دختر ِ پونزده شونزده ساله‏ی بلوند همسایه بود، من اون موقع ها هنوز خیلی نفهم بودم و درک ِ درستی از زیبایی ِ شگفت‏آور موهای مشکی نداشتم، فکر می‏کردم هرکی بور و بلونده یه نسبتی با حنا و پری مهربون و سیندرلا داره و این موهای پرکلاغی، من و از این نسبت فامیلی محروم کرده!

می‏گفتم! من مجذوب ِ دختر ِ بلوند ِ همسایه بودم اما کماکان حاضر نبودم به مغزم فشاری وارد کنم.. حتی مهربونی‏های دختر ِ همسایه و سرک کشیدنش از رو دیوار ِ حیاط واسه گپ زدن با نوه‏ی نفهم ِ همسایه هم باعث نمی‏شد من تلاشی کنم و وقتی دلم واسش تنگ می‏شد و می‏خواستم بیاد رو دیوار و وایسیم به حرف زدن به جای "بهدخت! بهدخت!" گفتن، نگم: " تخمه! تخمه! تخمه! ". واسه من مهم "ت" و"خ" و "ه" ی ِ مشترک بود و مغزی که حاضر نبود هیچ فشاری و تحمل کنه! هیچ فشاری‏و...



پ-ن: "تخمه" بزرگ شد! شوور کرد! بچه هم داره.. اما واسه من هنوز همون دختر بلوند ِ جذاب با دامن های خوشگل تاروی زانوس.. حتی اگه دیگه موهاش بلوند نباشه!

بازهم پ-ن: درنهایت تاسف و تاثر به اطلاع می‏رساند فونت این بلاگ بهم ریخته و دیگه تاهوما نیست و من هم نمی‏دونم چه غلطی باید بکنم که درست شه و بمیرم هم حوصله ندارم قالب کوفتیش و عوض کنم! همین!

یه پ-ن دیگه: آقا درس شد! استاد معظم اصلاحش کردن! شماهام خواستین برین درست کنین!