تغییر مکان ناآرام ها


از اینجا تازه کم کم داشت خوشم میومد که پیشنهاد اغوا‏کننده ی سایت داری!! من و وسوسه کرد و از اینجا روند و به اونجا کشوند!

بعله


ریـــدمان


واسه کسی مردم که برام تب نکرد..

چه باک!

ما اهل کم فروشی نیستیم!


ارزش گذاری!



- بدبخت! اون تورو عن خودش هم حساب نکرد!

- اتفاقن عن خیلی واسش مهمه! نه که بواسیر داره!



اکراه فی الاتفاق البد



تا قبل از رخ دادن یه اتفاق بد، بهش فکر نکنین..
به وقتش که سرویس شدین خودتون می فهمین که در هر حال کاری از دستتون برنمیومده!


ای بنده!


به آسمان ها قسم که ما جز خیر تورا نخواستیم و هر آنچه سرت آمد به صلاح تو بود.. اما عجب کرکر خنده ای در عرش به راه افتاد.. جات خالی!


و حدیث احمقانه لبخند می زند..


- فک کن! آدم چقد باید احمق باشه که موقع رقص اخم کنه!
- حدیث هم موقع رقص اخم می کنه..
-همم! خب حدیث اخمش شیرینه!
- به هرحال اخم می کنه.


ستاد امیدوارسازی


به ناامیدی اجازه ی ورود هم که ندهید، خودش کلید داره!
خودتون و ضایع نکنید!

تفسیر الانسان من باب الرحمن بن همساده

.
ای بنده! ما تورا آفریدیم.. خب دلمان خواست!
دادیم سرویست کنند.. بازهم دلمان خواست!

زیاده از دهانت ور بزنی می دهیم ناکارت کنند.. گرچه دلمان نمی خواهد!

میان فکر من تا فکر یارو.. تفاوت از زمین تا آسمان است!

.
نمای داخلی:

- اگه از پس مخارج و کارهای توله سگه برنیومدیم، چیکار کنیم؟
- می ندازیمش دور!
-!...

نمای خارجی:

- آه! متاسفانه چندروز پیش مامورهای شهرداری با تیر زدن قفسه سینه دختره خوشگل!
- ای بابا! دوباره؟ کی؟ کجا؟ کی بوده دختره؟
- یه ماده سگ ژرمن! با شیش تا توله..
-!...


پدددسّــگ

.
اس ام اس داده م: با نگه داشتن یه توله سگ دوماهه چطوری؟

با نگرانی زنگ زده: حامله ای؟!

...

تف به ذات سردرگمی

.
از اینجا رونده
از اونجا مونده..

به دوزخ زکی گفته

برزخ من!

همین حسی که دارم

.
صدا کن مرا
صدای تو خوب است..

خوب هم که نباشد؛ صدای تو که هست

گور پدر خوب و بد و هرچه سنجش و مقیاس!

ان درزهای ننه بزرگ

.

.

نازی! هیچ کس و هیچ چیز و با چنگ و دندون نیگه ندار! چنگ و دندون فقط یارو رو جرواجر می کنه؛ هیچیم آخرش به تو نمی ماسه!

گفته باشم!

اعتماد به نفس: زیر صفر

.
.
.

وقتی هیچ خاطره ی خوشی نذاشتی که طرف دلش واست تنگ شه!

علی علی حوضک

من موندم و حوضم

حوضی که عکس ماه دیگه تو آبش نمی افته


ازبس که دوره ماه
ازبس که تیره است آبش...

درد دل های یک احمق تمام عیار

دلخوش شدن به فال تو جرم است حافظا

حاحاحافظ


به رحمت سر زلف تو واثقم

ورنه

کشش چو نبود از آنسو
چه سود

کوشیدن

حافظا!


پیش کمان ابرویش
لابه همی کنم
ولی

گوش کشیده است ازآن

گوش به من

نمی‏کند

قصاص


این قطع کردن دست دزدها چه صیغه‏ایه باب شده تازگیها؟

یکی نیست بیاد دست دزد خوشبختی مارو قطع کنه؟؟

ان درزهای ننه بزرگ- فی الحال


نازی! ذهن می‏دونی چیه؟ ملکه رو چی؟ می‏شناسی؟

ملکه‏ی ذهنت باشه، تو ت ن ه ا ی ی.. تنها! انقد من و جز نده

اشتراکات


کاناپه‏ی مشترک
رویاهای مشترک
کتابهای مشترک
خاطرات مشترک
..
..
..

درد مشترک

یه دنده ی آشغال؟

- می‏دونی دایی مشکل شما کجاس؟ خانوادگی همه‏تون لجبازین
- ببین حدیث خانوم! ما آدمهای لجباز و عوضی‏ای نیستیم!
- بهه! صفت متممش یه چی دیگه‏سا!

ان درزهای ننه بزرگ..


نازی! لخت بودن همیشه شهوت‏انگیز نیست.. گاهی وحشت‏آوره

هیچ‏چیز تو زندگی وحشت‏انگیزتر از یه حقیقت لخت نیست..

هیچ‏چیز!

جلسه خانوادگی- چای و خواص آن

- چایی خوب نیست، خصوصن زیادش..
- چی چی و خوب نیست، کلی آنتی اکسیدان داره، خوردنش چه سیاه چه سبز توصیه شده.
- نخیرم! می‏گفتن طی یه آزمایش، چای خشک ریختن لای نون، دادن به گاوها.. انقد تلخه که گاوِ یه گاز زده، انداختتش بیرون!
- خب چایی و دم می‏کردن می‏دادن، ببینن گاو ِ چه جور می‏خوره!

والا! با این نوناشون!

جسم سالم در بدن سالم است!


همون روز که رفتم و واسه ایروبیک اسم نوشتم، می‏دونستم آدم ادامه دادنش نیستم.. می‏دونستم و باز نوشتم!
سه جلسه رفتم.. خب مقاومت قابل ستایشی بود.. حالا فقط پیاده می‏رم.. از شرکت تا مترو.. از مترو تا خونه.. این یکی و سعی دارم بیشتر مقاومت کنم!

دیشب با وجود شاش عظیمی که مرا درخود فروبرده بود، باز از مترو پیاده برگشتم..
مثانه‏ی پر بالا و پایین می‏رفت و من فشارم را به اسفنکترها بیشتر می‏کردم: نچک! نچک! رسیدیم! رسیدیم!

یک ربع هم از همیشه دیرتر رسیدم! از بس که پر بود و نمی‏شد تند راه رفت! بدمسسسسب!

کنار آینه‏ی اتاق یه تیکه روزنامه چسبیده ..
سخنی از نهج البلاغه:" و نابود است آنکس که ارزش خود را نداند."

دست می‏ندازم و می‏کنم تیکه کاغذ و از گوشه‏ی آینه و می‏رم که به داد مثانه‏ی در حال انفجارم برسم!

کره‏ی شمالی نم پس می‏دهد

من بهش می‏گم معجزه

تو شاید بگی شل شدن طناب!

هرچی که هست، انگار راهی باز شده اینجا!

فرشته


تو که نیستی

تمام تنهایی‏ها شاخ دارند؛
تاریکی‏ها دم!

تو که نیستی

هیولای غم کمین می‏کند
کنج اتاق..
لای چین پرده‏ها
زیر تخت
پشت درها!

تو که نیستی

جادوگر سیاهی زندانبانم است
اتاق سلول انفرادیم
خیابان، پارکها، کوچه‏ها
زندانم!

تو که نیستی..

نه! بگذار تو باشی
تو بیایی
تو بمانی..

تو که می‏آیی

هیولا می‏میرد
جادوگر ذوب می‏شود

من می‏مانم و خوشبختی

خوشبختی که شاخ و دم ندارد!

جاییکه من زندگی می‏کنم...


مداح‏هاش معروفتر از نخبه‏هاشن..

تازه اگه اصن نخبه‏هاش معروف باشن!

Edith Piaf


چند وقته درگیر قل‏قل‏هاشم.. هیچوقت از شنیدن اینهمه ق غلیظ پشت سرهم انقد لذت نبرده بودم

کره شمالی شمالی

این خراب شده‏ای که من توش کار می‏کنم تمام خلاقیت‏های احمقانه‏ی بلاگ‏نویسی من و کور می‏کنه..

یعنی چی که من نمی‏تونم بلاگ آپ کنم از اونجا!؟؟؟

مترو


اونایی که محو تصویر خودشون تو شیشه می‏شن!

خشونت های عاشقانه یا عاشقانه های خشونت بار؟

خوب بود یه خط داشتم ناشناس..
هی واست اس ام اس می‏دادم، می‏زدم: فوووت.. فوووت.. فووووت

تو شک می‏کردی منم!

می‏زدی: گنجیشککم تویی؟
من باز می‏زدم: فووووت.. فوووووت.. فووووووت

تو شک می‏کردی منم!

می‏زدی: فرشته کوچولوی من تویی؟
من باز می‏زدم: فوووووووت.. فووووووووت.. فوووت

تو مطمئن می‏شدی منم!

می‏زدی: بیمااار! روانی! کروکودیل! مریضی برو دکتر! ابله!

همدردی


- باهاش کنار اومده‏م..
- ...
- دروغ گفتم!
-...
- تف! بو می‏دی! اه!
-...

شب بی من رفتنت خوش..


معجزه ای رخ نخواهد داد..

تو می روی

من محو می شوم

به همین تلخی!

برای آخرین بار، خدا تورا...


آخرین.. آخرین.. آخرین دیدار... پر اضطراب!

آخرین.. آخرین.. آخرین بوسه... شتاب زده، پرهراس!

آخرین.. آخرین.. آخری.. آخ..

آخ!

آخ! اگر فهمیده بودم..

دست از سر صورتت بر نمی داشتم...




Your faith will lead love where it has to go*


تکلیف و روشن کن..

وقتی کنارتم عاشق‏ترم
یا وقتی به یادتم؟


  • پ-ن: Tell him- Celine Dion*

مرگ یه بار.. شیون هم یه بار..

بکش مرا اما

لنگ در هوا

نگه ندارم

زجرکشی

جرمش بیشتر است...

اونیکه لختش قشنگه


از پذیرفتن خانم‏های بدحجاب معذوریم..


بی تو..


فکر می‏کنی بشه زندگی کرد؟

گیج و مبهوت



صبح هایی که دلت نمی‏خواد چشم‏هات و باز کنی...

بیا بیا که نگارت شوم...



دیر برنگرد..

رد نگاهم که از صورتت پاک شه،
یخ دوریم قلبت و می‏پوشونه..

دیر برنگرد..

نگاهم تاب دیدن قلب یخی نداره.

کارگران مشغول کارند!

بچه که بودم نفهم بودم؛ یه چیزایی از شاش‏بند شنیده بودم و هربار که تنبلی مانع ِ به‏موقع تخلیه کردن مثانه می‏شد مغزم شروع می‏کرد به داستان‏پردازی...
موجودهای ریز و پرکاری که کارگرهای شاش‏بندسازی بودن، شروع می‏کردن به ساختن ِ یه دیواره‏ی ارتجاعی محکم دورتادور مثانه‏‏م و هرچی فشار مایعات جمع شده تو مثانه بیشتر می‏شد اوناهم سرعت بیشتری به کارشون می‏دادن و دیواره‏رو تندتر و تندتر پیش می‏بردن..
تو ذهن نفهم ِ کودکانه‏م همیشه یه رقابت پنهان بین من و کارگرهای شاش‏بندی وجود داشت.. با لذت تا کامل شدن تقریبی دیوار و گذاشتن آخرین آجر صبر می‏کردم و قبل از اینکه فرصت کنند درز آخر ِ دیواره‏رو ببندند، دوون دوون خودم و به توالت می‏رسوندم!

قطره.. قطره.. قطره.. بالاخره مقاومت دیواره فرو می‏ریخت و شاش‏‏بند خراب می‏شد و این باز من بودم که بازی و از کارگرهای شاش‏بندسازی برده بود!

هنوزم که هنوزه کارگرها ساختمون مثانه‏‏‏ی من و ترک نکرده‏ن و کماکان به رقابت پنهانمون ادامه می‏دیم.. خصوصن نصفه شبا که یا یه کارگر از رو بدجنسی سیخونکم می‏زنه یا یکی رو حساب دوستی ِ سی ساله قبل از بستن درز آخر بیدارم می‏کنه و من دوون دوون می‏رم و زحمت چندساعته‏شون و به باد می‏دم و شاش‏بند و خراب می‏کنم!


پ-ن: پی نوشت ندارد!

تخمه هم می‏تونه بلوند باشه!

من بچه بودم نفهم بودم و هیچ تضمینی وجود نداره که الان اوضاع تفاوت چندانی کرده باشه.. من بچه بودم نفهم بودم و کماکان رگه‏هاش‏و دنبال خودم می‏کشم. تقصیر من نیست! کلن در نفهم بودن لذتیست که در فهمیده بودن نیست! فهمیده که باشی میشی رهبر ِ رهبر! اما نفهم که باشی نه رهبر ِ کسی می‏شی نه کسی رهبرت می‏شه!

من بچه بودم نفهم بودم و تحت هیچ شرایطی حاضر نمی‏شدم بیشتر از حد مشخصی به مغزم فشار وارد کنم.. چاره‏ای ندارم جزاینکه اعتراف کنم الان هم حاضر به وارد کردن هیچ فشاراضافه‏ای به مغز و حافظه‏ام نیستم!

تو اون دوران خوش ِ نفهمی، خونه‏ی مامان‏بزرگ رفتن سرشار از هیجان بود.. از تافی گاوی‏هایی که بابابزرگ کارتن کارتن واسم می‏خرید بگیر تا پشتک وارو زدن تو حیاط و سربه سر خاله مجردها گذاشتن.. چیزی که جذابیت خونه مامان‏بزرگ و بیشتر می‏کرد دختر ِ پونزده شونزده ساله‏ی بلوند همسایه بود، من اون موقع ها هنوز خیلی نفهم بودم و درک ِ درستی از زیبایی ِ شگفت‏آور موهای مشکی نداشتم، فکر می‏کردم هرکی بور و بلونده یه نسبتی با حنا و پری مهربون و سیندرلا داره و این موهای پرکلاغی، من و از این نسبت فامیلی محروم کرده!

می‏گفتم! من مجذوب ِ دختر ِ بلوند ِ همسایه بودم اما کماکان حاضر نبودم به مغزم فشاری وارد کنم.. حتی مهربونی‏های دختر ِ همسایه و سرک کشیدنش از رو دیوار ِ حیاط واسه گپ زدن با نوه‏ی نفهم ِ همسایه هم باعث نمی‏شد من تلاشی کنم و وقتی دلم واسش تنگ می‏شد و می‏خواستم بیاد رو دیوار و وایسیم به حرف زدن به جای "بهدخت! بهدخت!" گفتن، نگم: " تخمه! تخمه! تخمه! ". واسه من مهم "ت" و"خ" و "ه" ی ِ مشترک بود و مغزی که حاضر نبود هیچ فشاری و تحمل کنه! هیچ فشاری‏و...



پ-ن: "تخمه" بزرگ شد! شوور کرد! بچه هم داره.. اما واسه من هنوز همون دختر بلوند ِ جذاب با دامن های خوشگل تاروی زانوس.. حتی اگه دیگه موهاش بلوند نباشه!

بازهم پ-ن: درنهایت تاسف و تاثر به اطلاع می‏رساند فونت این بلاگ بهم ریخته و دیگه تاهوما نیست و من هم نمی‏دونم چه غلطی باید بکنم که درست شه و بمیرم هم حوصله ندارم قالب کوفتیش و عوض کنم! همین!

یه پ-ن دیگه: آقا درس شد! استاد معظم اصلاحش کردن! شماهام خواستین برین درست کنین!